English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (1684 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
impose U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
imposes U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
use one's influence U اعمال نفوذ کردن
to use one's influence upon U اعمال نفوذ کردن بر
lobbying U اعمال نفوذ
embraceor U اعمال نفوذ کننده
undue influence U اعمال نفوذ ناروا
embraceor U متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
embracery U جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
constrains U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constraining U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constrain U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
to put on U شرط بندی کردن تحمیل کردن
to lay violent handsonany one U اعمال زورنسبت بکسی کردن دست زوربرکسی دراز کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
universal U آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
osmose U نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
seeps U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeping U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seep U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeped U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
induces U فراهم کردن تحمیل کردن
induce U فراهم کردن تحمیل کردن
induced U فراهم کردن تحمیل کردن
inducing U فراهم کردن تحمیل کردن
force U تحمیل کردن
inflicts U تحمیل کردن
burdens U تحمیل کردن
protrudes U تحمیل کردن
horn in U تحمیل کردن
inflicted U تحمیل کردن
dictates U تحمیل کردن
dictated U تحمیل کردن
dictate U تحمیل کردن
protrude U تحمیل کردن
protruding U تحمیل کردن
protruded U تحمیل کردن
forces U تحمیل کردن
forcing U تحمیل کردن
put upon U تحمیل کردن بر
inflicting U تحمیل کردن
inflict U تحمیل کردن
burden U تحمیل کردن
put-upon U تحمیل کردن بر
cark U تحمیل کردن
saddled U تحمیل کردن
saddles U تحمیل کردن
saddle U تحمیل کردن
dictating U تحمیل کردن
imposes U تحمیل کردن
dictate U تحمیل کردن
impose U تحمیل کردن
burden U بارکردن تحمیل کردن
putting U قراردادن تحمیل کردن بر
exact U تحمیل کردن بر درست
exacted U تحمیل کردن بر درست
lobbied U تحمیل گری کردن
put on U : تحمیل کردن گذاردن
puts U قراردادن تحمیل کردن بر
burdens U بارکردن تحمیل کردن
lobby U تحمیل گری کردن
lobbies U تحمیل گری کردن
exacts U تحمیل کردن بر درست
put U قراردادن تحمیل کردن بر
tasks U تهمت زدن تحمیل کردن
to lay on U بستن مالیات تحمیل کردن
task U تهمت زدن تحمیل کردن
exert U اعمال کردن
applying U اعمال کردن
apply U اعمال کردن
applies U اعمال کردن
exerts U اعمال کردن
exerting U اعمال کردن
exerted U اعمال کردن
perforate U سوراخ کردن نفوذ کردن
perforating U سوراخ کردن نفوذ کردن
perforates U سوراخ کردن نفوذ کردن
To bring pressure to bear . To exert pressure . U اعمال فشار کردن
To use force(violence) U اعمال زور کردن
showing partial views U اعمال نظر کردن
put on U اعمال کردن بکار گماردن
play on/upon (something) <idiom> U نفوذ کردن
breach U نفوذ کردن
permeates U نفوذ کردن
permeating U نفوذ کردن
breached U نفوذ کردن
infiltrating U نفوذ کردن
bleached U نفوذ کردن
bleach U نفوذ کردن
infiltrate U نفوذ کردن
permeated U نفوذ کردن
permeate U نفوذ کردن
infiltrated U نفوذ کردن
pierces U نفوذ کردن
pierce U نفوذ کردن
bleaches U نفوذ کردن
infiltrates U نفوذ کردن
breaches U نفوذ کردن
crevasse U نفوذ کردن
percolates U نفوذ کردن
penetract U نفوذ کردن
percolating U نفوذ کردن
penetrates U نفوذ کردن در
crevasses U نفوذ کردن
interpenetrate U در هم نفوذ کردن
transpire U نفوذ کردن
interpenetrate U نفوذ کردن در
penetrated U نفوذ کردن در
transpired U نفوذ کردن
impenetrate U نفوذ کردن در
breakaway U نفوذ کردن
percolated U نفوذ کردن
penetrate U نفوذ کردن در
transpires U نفوذ کردن
seep in U نفوذ کردن
transpiring U نفوذ کردن
percolate U نفوذ کردن
infiltrating U نفوذ کردن در منطقه
infiltrates U نفوذ کردن در منطقه
penetrative U وابسته به نفوذ کردن
infiltrate U نفوذ کردن در منطقه
infiltrated U نفوذ کردن در منطقه
power U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powered U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powering U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
actual address U کد دودویی که مستقیما در واحد پردازش مرکزی اعمال میشود و فقط از آدرس ها و مقادیر مطلق استفاده میکند.
infiltrating U در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrated U در خطوط دشمن نفوذ کردن
ship water U نفوذ کردن اب بداخل قایق
infiltrates U در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrate U در خطوط دشمن نفوذ کردن
diffused U نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffuses U نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffusing U نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffuse U نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
spoliation U تحریف یا اخفا یا معدوم کردن یا سوء استفاده کردن از سند
junk U پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
jobs U کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
job U کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
fanned U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
seizes U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seize U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
recompile U کامپایل کردن برنامه اصلی مجددا پس از اعمال تغییرات یا رفع خطا
backout U ذخیره کردن فایل در محل اصلی پیش از اعمال هر گونه تغییر
defect skipping U روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
operate U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operates U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
solenoid sweep U پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
half thickness U ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
agent U مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agents U مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
ill treat U سوء استفاده کردن ضایع کردن
maintenance U جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
breach U سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches U سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached U سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
contructive larcency U مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
indexing U استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
kopfring U حلقه فلزی است که به دماغه بمب برای کم کردن میزان نفوذ ان در اب یا خاک وصل میشود
abusing U سو استفاده کردن از ضایع کردن
uses U استفاده کردن استعمال کردن
abused U سو استفاده کردن از ضایع کردن
use U استفاده کردن استعمال کردن
abuse U سو استفاده کردن از ضایع کردن
abuses U سو استفاده کردن از ضایع کردن
reed U شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
stand-offs U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
fusion welding U اتصال دولبه فلزی به یکدیگرکه با ذوب کردن مستقیم انهاصورت میگیرد و دو فلز درهم نفوذ میکنند
apt U یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
usages U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usage U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
brain washing U مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
to play upon U سو استفاده کردن از
utilising U استفاده کردن از
to make much of U استفاده کردن از
utilises U استفاده کردن از
to take a of U استفاده کردن از
utilised U استفاده کردن از
to a. one self of U استفاده کردن از
put upon U استفاده کردن از
to make use of U استفاده کردن از
put-upon U استفاده کردن از
employ U استفاده کردن
employed U استفاده کردن
employing U استفاده کردن
employs U استفاده کردن
utilizes U استفاده کردن از
utilizing U استفاده کردن از
utilize U استفاده کردن از
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1popsicle
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com